روز بابا
دعاي قاصدكها، خوشبختي آدمهاست.باباجون برات آرزوي يه دنيا قاصدك دارم.دوست دارم .روزت مبارك اينم تبريك ماماني واسه بهترين باباي دنيا اي تمام زندگي و هستيم ، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مرواريد زيباي عشقت هميشه در صدف سرخ قلبم جاي دارد . بهترينم به پاي همه خوبيهايت برايت خوب بودن ، خوب ماندن و خوب ديدن را آرزو ميكنم .روزت مبارك ...
نویسنده :
مامان و بابا
8:55
چند روز قبل از تولد
به نام خدا دختر گلم ميخواهم از چند روز قبل از تولد برات بگم . ما روز 13 خرداد كه مصادف با تولد حضرت فاطمه (س) بود برات جشن سيسموني گرفتيم چه روز قشنگي همه فاميل جمع شدند و كلي خوش گذشت . خيليها براي ورودت لحظه شماري ميكردند مخصوصا من و باباعلي و باباجون حسن كه منتظر بود ببينه آيا خدا بهش يه دختر گل ميده . دكترت گفته بود كه احتمالاً تو 21 تيرماه به دنيا ميايي . 14 تيرماه من رفتم سونوگرافي و دكتر گفت تا يك هفته ديگه كوچولوي نازمون به دنيا مياد اما دختر گلمون روز 15 تيرماه پا به دنياي ما گذاشت و زندگي جديد من و بابا علي با ورودش شكل گرفت. تولد پرنده كوچولوي بهشت مامان و بابا ميوه باغ زندگي من و بابا علي روز سه شنب...
نویسنده :
مامان و بابا
9:38
دهمين روز تولد كوثرجون
دختر گلم دهمين روز تولدت كه مصادف با تولد امام حسين(ع) بود تو به همراه باباعلي و ماماني ها به مسجد وليعصر(عج) رفتي تا تو گوشت اذان بگند درست موقع اذان ظهر بود كه حاج آقا سيادتي برات اذان گفت . شب هم برات مهموني گرفتيم تا دهمين روز تولد گلمون يه روز به يادموندني ديگه برامون بشه . ...
نویسنده :
مامان و بابا
9:27
مشهد مقدس
كوثرجونم اوايل 11 ماهگيت يه روز بابا اومد خونه و گفت احتمالاَ هفته ديگه ميريم مشهد. من خيلي خوشحال شدم و دوست داشتم زودتر بريم و تو را توي حرم امام رضا ببريم . روز رفتن رسيد و من و تو به همراه بابا علي سوار قطار شديم و رفتيم . وقتي توي حياط و صحن رسيديم تو خيلي خوشحال بودي و كلي خنديدي و بعد به همراه باباعلي رفتي داخل حرم براي زيارت . توي صحن دو سه تا بچه هاي ديگه هم اومدن پيشت و با هم ديگه بازي كرديد. ...
نویسنده :
مامان و بابا
9:17
اولين مسافرت شمال
دخترم وقتي 11 ماهه بودي من و تو و باباعلي به همراه باباجون حسن و ماماني چند روز رفتيم شمال. خيلي به ما خوش گذشت مخصوصاً وقتي دريا رفتيم .اولش برات خيلي عجيب بود ولي كم كم به موجها نگاه كردي و خوشحال شدي . ...
نویسنده :
مامان و بابا
8:29